مقدمه

بعضی مواقع انسان به یه سری چیزها علاقه ی عجیبی پیدا میکنه و به جایی میرسه که با خودش میگه چرا اینقدر بهش علاقه دارم اصن چی شد که اینقدر حس خوبی میگیرم ازش …

کار به جایی میرسه که وقتی چشمش بهش میخوره انگار یه خلاء ایجاد میشه و دیگه نه چیزی میشنوه ، نه چیزی میبینه ، نه از نگاه کردن بهش خسته میشه

دقیقا همون جاست که حس ذوق و حسرت با هم به سراغت میاد ؛ ذوق کردن از دیدنش و حسرت از اینکه چرا نمیتونی تا آخر عمرت همون جا بشینی و بهش زل بزنی

داستان و ارتباط من با کامپیوتر دقیقا یه همچین چیزیه ! روزی که کلاس اول بودم و خانوادم برام یه سیستم خریدن …

سر هم بندی

از هیچی سر در نمیوردم …

چرا همه چیز جداست ؟ چرا اینقدر قطعه داره ؟ چطوری این وسیله کار میکنه ؟

چرا این تلویزیون اینقدر کوچیکه ؟ اصن چطوری بدون آنتن میخواد چیزیو نشون بده ؟

این جعبه مستطیلی چیه ؟ چرا اینقدر وسیله و سیم توشه ؟ 

این دیگه چیه ؟! چرا اینقدر دکمه داره ؟

هیچ ایده ای ندارم که این یکی چیه ! یه وسیله شبیه موش که یه چیزی مثل تایر اسباب بازی روشه و میچرخه !

بلندگو ؟ مگه خود تلویزیون بلندگو نداره ؟

بلاخره همه چیز آماده شد و کامپیوتر روشن شد ….

روز های اول کار با کامپیوتر

تنها کاری که بلد بودم این بود که دکمه ی کیس رو بزنم ، مانیتور رو روشن کنم و برم توی بازی و بازی کنم 

حتی بلد نبودم کامپیوتر رو خاموش کنم ! مستقیم برقو قطع میکردم 

تا اینکه توی یه دوره ی آموزش کامپیوتر ثبت نام کردم

تازه فهمیدم کامپیوتر چطوری کار میکنه و اسم قطعه هاش چیه

فهمیدم کار های دیگه ای به جز بازی کردن هم میشه باهاش انجام داد

فهمیدم شاید مثل تلویزیون با دکمه روشن بشه ولی برای خاموش کردنش نیازی به زدن دوباره ی دکمه نیست 

و همین طور در عین حال که داشتم تعجب میکردم ، انگار یه اشتیاق عجیبی برای کار باهاش داشتم …

انتخاب رشته و ورود به هنرستان

نوبت انتخاب رشته رسید 

راستش من تصمیمم رو گرفته بودم و میخواستم یه رشته مربوط به کامپیوتر انتخاب کنم

کلی توی شهرمون گشتم ولی توی محدوده ی شهرمون هیچ هنرستانی پیدا نکردم که رشته ی مرتبط با کامپیوتر داشته باشه

دیگه ناامید شده بودم و قرار شد از بین همین گزینه هایی که داشتم یکی رو انتخاب کنم و برای اینکه ظرفیت پر نشه باید سریع تر ثبت نام میکردم

تا اینکه برای ثبت نام رفتیم و توی راه مشاور تحصیلی مدرسه ام رو دیدم

باورم نمیشد ! یه هنرستان توی شهر خودمون که توش کامپیوتر درس میدن 

برام مهم نبود که چی درس میدن یا قرار چی یاد بگیرم ، همین که میتونستم چیزای بیشتری از کامپیوتر یاد بگیرم و بیشتر باهاش آشنا بشم برام کافی بود

ورود به دنیای طراحی وب و شروع کدنویسی

هفته ی دوم شروع پایه ی یازدهم ، دقیقا جایی که میخواستم برای اولین بار کدنویسی رو شروع کنیم

نوت پد رو باز کردیم و شروع به نوشتن کد از روی تابلوی کلاس کردیم

				
					<p> Hello World </p>
				
			

Hello World و شروع مسیر پر پیچ و تاب برنامه نویسی …